آرشیو مهر 1392
28 مهر 1392
X

سابقا تصویری از او در نگاه من نبود

جز غبار و جز سرابی در پگاه من نبود

میوه ی لرزان او در من هوس افکنده بود

چیدن سیبی ز اندامش گناه من نبود

آن کمان ابرو که داردجلوه بر آیینه ها

گاهی از روی ترحم دادخواه من نبود

نازک اندامی که از من دل به آرامی ربود

سایه ی گیسوی او گاهی پناه من نبود

محو و سرگردان شدم در پای آن لیلی صفت

سوی صحرا می دویدم مهر و ماه من نبود

هر زمانی پیش چشمم غنچه ی گل می شکفت

گریه و افسوس و حسرت جز به آه من نبود

منحرف گشتم در عشقش از صراط مستقیم

در سرشتم رفتن از بی راهه راه من نبود

بی سبب بیرونم انداختی عسل از خانه ات

دیگری شاید خطا کرد اشتباه من نبود

13 مهر 1392
X

تا نام تو ای میوه ی ممنوعه به ﻟﺐ ﺭﻓﺖ

بوی ِخوش ِسیب آمد وتاباغ طَرب رفت

گنجشک ِ دلم در پی ِ خرمای ِ بمی بود

ازعشق لبت پرسه زنان سمت ﺭﻃﺐ ﺭﻓﺖ

در ﺗﺎﺏ ﻭ تبت بودم و گاهی ﻧﺸﻤﺮﺩﻡ

ﺑﺮ ﺳﺎﻋﺘﻢ ﺁﻥ ﺛﺎﻧﯿﻪ ﻫﺎیی ﮐﻪ ﻋﻘﺐ ﺭﻓﺖ

یک پنجره‌ بر خط افق جلوه نمودی

از شهر ِ فلاکت زده ﺗﺎﺭیکی ِ ﺷﺐ ﺭﻓﺖ

بی زمزمه در بستری از عالم رویا

ازسینه‌ی ماتم زده ام غم‌چه عجب رفت

"استاد ِسخن" سعدی ِ عاشق چه نویسد

وقتی تو ندانی که چه بر اهل ِﺍﺩﺏ ﺭﻓﺖ

مستانه بزن باده که بر قلب ِ سیاهی

شمشیر ِ تکبُر شکن از فَرط غضب رفت

بانو‌ عسلم از غم تو سیل ِ سرشکم

از چشمه‌ی دل آمد واز گونه به لب ﺭﻓﺖ

9 مهر 1392
X

ای ناب ﺗﺮﯾﻦ ﻭﺍﮊﻩ ﯼ ﺩﺭ ﻫﺮ ﻣَﺜﻞ ﻣﻦ

بـا ناز ِ پُــر از عشوه ﺑﯿـﺎ ﺩﺭ ﺑﻐﻞ ﻣﻦ

ﻫﻢ نام ﺗﻮﺳﺮﻟﻮﺣﻪ ﯼ ﮐﺎﺭ همه ﺭﻭﺯﻡ

ﻫﻢ یاد ﺗﻮ ﺩﺭ خاطر ﺷﻌﺮ ﻭ ﻏﺰﻝ ﻣﻦ

گاهی نشد از روی لبت میوه بچینم

گلچهره ی ِ نازک بدن ِ بی بَــدل من

دیگر نزنم ثانیه ای زل به دوچشمت

َترسم که شود وسعت دریا اجل من

با باد ِ صبا شانه بـزن زلف خمَت را

تا آن که نسیمی بـوَزد بـر ﻣﺤﻞ ﻣـﻦ

چون رعدپُر ازصاعقه بابرق ﻧﮕﺎﻫﺖ

ﺁﺗﺶ ﺯﺩﻩ ﺍﯼ در همه ی ﻣﺎﺣﺼﻞ ﻣﻦ

ازدید ِ قلم ذوق من و شوری شعرم

شیرین شودازخنده ی بانوعسل من

6 مهر 1392
X

آخر از فاصله ها فصلِ غم انگیز رسید

لاله ها زرد شد و نوبت پاییز رسید

نَبوَد جای تامل که درنگی بکنی

حمله ور گشت مغول لشکر چنگیز رسید

برگی از باد خزان جان بسلامت نبرَد

موسم بیدلی و موعد پرهیز رسید

باغبان گشته غمین در اثر حادثه ها

این همه فاجعه از فصل بلاخیز رسید

آخرای شاخه ی گل خاطره ای بود و گذشت

آن دو روزی که به ما بوی دلاویز رسید

مژده ای دل که درین عاشقی و بی خبری

نامه ی شمس من از خطه ی تبریز رسید

مبتلا بودم و عشقش به دلم خیمه زده

لطف بی حد عسل بر من ناچیز رسید